شیوا جان:
این کتاب نوعی باز افرینی از کتاب قورباغه و کرمی ست که برایمان خوانده شد اما به سبکی دیگر که این هفته این کتاب را مطالعه کردم ...محور اصلی داستان درباره ی همان کرم و قورباغه ست که با هم اشنا میشوند اما در اینجا کرم انتظاری از قورباغه ندارد و انگاه که پروانه میشود به ابگیر باز میگردد و قورباغه را نمیابد بلکه موجودی بسیار پیچیده تر به عنوان یک قورباغه ی کامل و تکامل یافته را میابد و از اون میپرسد ایا یک قورباغه ی کوچک ندیده ای و او میگوید ایا تو یک کرم کوچک را ندیده ای و پروانه پاسخ میدهد وای مرا ببخش که تو را نشناختم تو همان قورباغه ی منی ...و این داستان نوعی محبته جای گرفته در قلب را بیان میکند که با وجود ایجاد تغییرات در درون هر فردی باز هم میتوان او را دوست داشت و این دوستی ادامه پیدا کند ...