قفسه کتاب : )

این وبلاگ محلی برای یادگیری، اطلاع رسانی و گردهمایی اعضای سی امین دوره ی کارگاه شورا کتاب کودک است و مستقل از شورا می باشد

قفسه کتاب : )

این وبلاگ محلی برای یادگیری، اطلاع رسانی و گردهمایی اعضای سی امین دوره ی کارگاه شورا کتاب کودک است و مستقل از شورا می باشد

اینگرید و گرگ - آندره الکسیس

 
 

نگاهی به رمان «اینگرید و گرگ»

اطلاعات کتاب:

نویسنده: آندره الکسیس

مترجمین: نسرین وکیلی و پارسا مهین‌پور

انتشارات: افق

نوبت و تاریخ چاپ: چاپ اول ۱۳۹۲

خلاصه داستان

((خطر لوث شدن داستان!))

اینگرید دختری از یک خانواده فقیر است. پدرش در خانه مهندس معماری، باغبانی می‌کند که بسیار «دم‌دمی‌مزاج» است و کارگرانش را گاها فقط به خاطر اینکه زبانشان می‌گیرد یا دندان‌هایشان «پس‌وپیش» است اخراج می‌کند. و مادرش خدمتکار خانه وکیلی مهربان اما خسیسمی‌باشد. خود اینگرید هم در مدرسه اوضاع خوشی ندارد؛ شیلا یکی از هم‌کلاسی‌هایش نه تنها مرتب سر‌به‌سرش می‌گذارد و تمام دوستانش را علیه‌ش شورانده که بهترین دوستش آلیس را هم می‌خواهد از او بگیرد...

در ادامه داستان، خانواده اینگرید مرتبا نامه‌هایی از جانب «کنتس لیلیان مونتسکیو ون پوفدورف دی توربینا د لا لووه دس بالاز» که در واقع مادربزرگ اینگرید است، هر بار به زبانی متفاوت دریافت می‌کند؛ در این نامه‌ها ضمن اینکه گفته شده که کنتس، اینگرید را بخشیده است، خواسته شده تا اینگرید در تعطیلات تابستان نزد او فرستاده شود. و این هم‌زمان می‌شود با خواب‌هایی که اینگرید در مورد یک دالان و گرگی ترسناک در آن می‌بیند که مرتب اسم او را سوال می‌کند. اینگرید زمانی که متوجه می‌شود که مادربزرگش یک نجیب‌زاده تمام‌عیار در اروپاست و پدر و مادرش در نتیجه اختلافاتی که با او داشتند خانه اجدادی خود را ترک و به کانادا  مهاجرت کرده‌اند و همچنین دریافتن اینکه خواب‌هایی که در مورد گرگ‌ها می‌بیند را همه اعضای خانواده هم قبلا در یازده‌سالگی می‌دیدند، تصمیم خود را می‌گیرد، دعوت مادربزرگ را پذیرفته و به موطن پدریش در مجارستان می‌رود. اما قبل از آنکه مورد قبول مادربزرگ قرار بگیرد می‌بایست اثبات کند که خون خانواده بالاز در رگ‌‌هایش جریان دارد و تنها راهی که برای اثبات این قضیه وجود دارد، گذشتن از دالانی تاریک و هزارتو در زیرزمین قصر مادر‌بزرگ می‌باشد که هیچ‌کس بغیر اعضای خانوده تا کنون نتوانسته‌اند از آن زنده بیرون بیایند. اینگرید از این دالان عبور می‌کند و در آنجا با گرگی آشنا می‌شود که او را در یافتن راه خروج راهنمایی می‌کند؛ اما در مقابل شرطی خواسته‌ای از اینگرید دارد که آن بازگشتن دوباره او به دالان است. اینگرید از دالان خارج ‌می‌شود و مادربزرگ جشن مفصلی به مناسبت این موفقیت برگزار می‌کند.

وقتی اینگرید در مورد قولی که به گرگ داده به کنتس لیلیان می‌گوید، مادربزرگ عنوان می‌کند که قبلا همه اجداد او هم این قول را به گرگ داده‌اند ولی عمل به آن درست نیست و اینگرید را هم از بازگشت به دالان برحذر می‌دارد. اما اینگرید توجهی به این نصیحت نکرده و به دالان باز می‌گردد. گرگ از این وفای به عهد اینگرید منقلب شده و قول می‌دهد تا آخر عمر در خدمت او باشد. در ادامه داستان پدر و مادر با کنتس لیلیان آشتی کرده و مادر بزرگ هم می‌گویدکه تمام دارایی‌اش را به اینگرید خواهد بخشید اگر او بعد از مرگ مادر بزرگ به قصر خانوادگی بازگشته و در آنجا زندگی نماید. اینگرید و خانواده به کانادا بازمی‌گردند و زندگی عادی خود را از سر می‌گیرند با این تفاوت که این‌بار گرگ نیز چون سایه همه‌جا همراه و ملازم اینگرید است و به این ترتیب او دارای اعتماد‌ به‌نفسی قابل توجه شده و دیگر اهمیتی به مزاحمت‌های احتمالی هم‌کلاسی‌هایش نمی‌دهد.

سفر قهرمان

هم‌چنان که می‌دانید و احتمالا در کارگاه هم در موردش صحبت خواهد شد، «سفر قهرمان» الگویی است که جوزف کمبل شاید اولین‌بار آنرا مطرح کرده و ادعا نموده است که بسیاری از اسطوره‌ها با این الگو تطابق دارند. سفر قهرمانی شامل مراحلی است که تعدادی از آنها را در ادامه در ارتباط با داستان «اینگرید و گرگ» ذکر می‌کنم با این توضیح که ممکن است همه مراحل با ترتیب اولیه در اینجا آورده نشده باشد.

«مرحله جدایی»: ۱. دعوت به سفر: معمولا در اسطوره‌ها قهرمان که زندگی عادی‌یی دارد، دعوت می‌شود تا در سفری به سوی ناشناخته‌ها شرکت کند. این دعوت در رمان «اینگرید و گرگ» توسط مادربزرگ اینگرید صورت میگرد. ۲. رد دعوت: ابتدا قهرمان دعوت را رد می‌کند. که پدر و مادر اینگرید هم دعوت کنتس لیلیان را رد کرده و بلیتی که مادر‌بزرگ فرستاده را پاره می‌کنند. ۳. عبور از نخستین آستانه: اینگرید تکه‌های بلیت پاره را نگه می‌دارد و با اصرار فراوان می‌تواند رضایت والدین خود را جلب کرده عازم سفر شود. در خانه کنتس هم نادانسته در یکی دو آزمون اولیه مثل پیدا کردن کتاب تاریخ خانواده می‌تواند به موفقیت برسد. ۴. شکم نهنگ یا مرحله غار: این مرحله که اصلی‌ترین مرحله جدایی قهرمان و مهمترین آزمونی است که باید از سر بگذراند نیز در بسیاری از اسطوره ها و داستان‌ها تکرار می‌شود. مثلا گیل‌گمش در سفر خود وارد غاری تاریک می‌شود که اشباح مردگان در آنجا نگه‌داری می‌شوند؛ پرسئوس در غاری به نبرد مدوسا می‌رود و یا یونس را ماهی بزرگی ‌می‌بلعد؛ پینوکیو و پدرش همدر شکم نهنگی گرفتار می‌شوند. در کتاب اینگرید و گرگ نیز قهرمان وارد دالانی تاریک شده که تنها آنها که از خانوده بالاز هستند می‌توانند از آن خارج گردند.

«مرحله تشرف»: ۵. جاده آزمون‌ها: بعد از آنکه اینگرید از دالان بیرون می‌آید با آزمون بزرگتری روبروست: اینکه آیا می‌بایست به قول خود عمل کند و یا آنکه گرگ را به  حال خود واگذارد؟ و آزمون دیگر چگونگی یافتن کلید و استفاده از نشانه‌هایی است که گرگ به او داده است. ۶. ملاقات با خدابانو: این خدا بانو که معمولا عشقی مادرانه نسبت به قهرمان دارد در داستان ما می‌تواند «کنتس لیلیان» باشد که بعد از بیرون آمدن اینگرید از دالان، محبتش نسبت به نوه‌اش آشکار می‌گردد. ۷.آشتی با پدر: این مرحله با آنکه ظاهرا در مورد اینگرید به وقوع نمی‌پیوندد اما همراه است با برقراری آشتی و رفع سوءتفاهمات قدیمی میان کنتس لیلیان و پدر اینگرید. ۸. برکت نهایی: رسیدن به مقصد نهایی سفر است و این مرحله با صلح میان پدر و مادر بزرگ و حل مسئله گرگ و به ارث رسیدن ثروت مادر بزرگ به اینگرید به بار می‌نشیند.

«مرحله بازگشت»: ۹. امتناع از بازگشت:این مرحله با اصرار کنتس به ماندن خانواده در کنارش و شک اینگرید همراه است. ۱۰. گذشتن از آستانه بازگشت و کمک خارجی: با ورود خانواده به فرودگاه و این ایده که اینگرید خود را به کوری بزند تا قادر شوند گرگ را به عنوان سگ راهنما وارد هواپیما کنند، محقق می‌شود. ۱۱. ارباب دوجهان: اینگرید دیگر آن دختری که چند ماه قبل بود نیست و با اعتماد بنفسی غریب توانسته تعادلی میان نفس قبلی اما واقعی‌اش به عنوان دختری معمولی و مقام اشرافی و «نمادینی» که در سفر تحصیل کرده برقرار سازد. ۱۲. زندگی آزاد: اینگرید در نهایت بدون نگرانی از مسائلی که قبلا ذهنش را مشغول می‌کرد و حتی بی‌آنکه لحظه‌ای به ثروتی که در آینده قرار است به دست آورد بیاندیشد، به زندگی روزمره‌اش ادامه می‌دهد.

سفر قهرمان، بیش از آنکه سفری واقعی باشد سفری از یک حالت روحی به حالتی دیگر است. بزرگترین چالش در سفر قهرمان نه مبارزه با دشمنان واقعی و حیوانات و دیوان، که مبارزه با نفس خویش می‌باشد. مقصد این سفر، رسیدن به تعالی روح و یافتن راه‌های رستگاری و پی‌بردن به غایت حیات است.در این سفر این امکان فراهم می‌شود که اولیس به کفّ نفسی دست یابد که بتواند بر وساوسی که در سفرش با آنها مواجه می‌گردد غلبه می‌کند. یا گیل‌گمش قادر شود در انتهای سفرش چون حکیمی دنیادیده از ترسی که از مرگ دارد دست‌ بر‌دارد و با درایت باقی عمرش را به مملکت‌داری بگذراند. سفر قهرمان فرآیند یک دگردیسی معنوی را فراهم می‌آورد و در این دگردیسی قهرمان چون کِرمی باید مدتی را در پیله‌ای سیاه و تاریک سپری کند تا لایق پروانه شدن گردد. و اگر مراحل این دگردیسی کامل طی شود آدمکی چوبی می‌تواند به انسانی واقعی بدل شود...  و اما درکتاب اینگرید و گرگ هم اتفاقات داستان این فرصت را برای اینگرید فراهم می‌کند تا از کودکی خودباخته و بی‌ریشه به اشراف‌زاده‌ای متکی ‌به‌ نفس که آگاه بر سبقه‌ تاریخی خود و خانوده‌اش است مبدل گردد. و فراهم کردن مقدمات این سفر معنوی، وظیفه ادبیات و اسطوره‌ها می‌باشد.

رسیدن به خودآگاهی ونقش خانواده و فرهنگ قومی

در رمان اینگرید و گرگ، می‌توان عناصر مختلفی یافت که به نظر می رسد استفاده نمادینی از آنها صورت گرفته است. بارزترین آنها «گابور» یا همان گرگ است که اینگرید در طول داستان موفق می‌شود آن را آزاد کند. گابور با آنکه خلقی سرکش و وحشی دارد و در ابتدا ترسناک به نظر می‌رسد، اما نقشش باری منفی در داستان به همراه ندارد. می‌توان این گرگ را نمادی از روح اصیل، رام‌نشده و طغیانگر اینگرید دانست که از اجدادش به او به ارث رسیده است. با اینکه آزاد‌سازی این روح، در تمرّدی آشکار از سنت خانوادگی صورت می‌گیرد اما غایت و هدف اصلی سفر معنوی اینگرید همین آزادسازی گرگ درون است. با این وجود رها کردن گرگ مسئولیتی مهم را هم برای اینگرید به دنبال دارد و آن کنترل و مراقبت از این روح سرکش است تا به کسی آسیب نرساند. «مریم گودرزی» در مقاله‌ای که در مورد این داستان نوشته‌اند با اشاره به تصویر روی جلد کتاب، توضیحاتی می‌دهند که خود موید استفاده نمادین از گرگ به عنوان بخشی از روح و ضمیر ناخودآگاه اینگرید است:«اینگرید در جلوى تصویر و به شکل رنگى و با جزئیات چهره تصویر شده، اما گرگ در پس زمینه تصویر وبه صورت سیاه کشیده شدها ست واین تصور رابه ذهن القام مى‌کند که گرگ سایه اینگرید است و شخصیت مستقلی ندارد»  (گودرزی 1393 ) 

اما شخصیت نمادین دیگر به نظر من می‌تواند کنتس لیلیان باشد. او در اشاره‌ به سابقه فامیلی‌اش دارای اسمی طولانی و غیر عادی است. زندگی رویا‌گونه و افسانه‌واری در کنار خدمه و ملازمان خود دارد. و هربار با زبانی متفاوت نامه‌هایی به خانواده بالاز می‌فرستد. زندگی او در تضادی کامل با زندگی حقارت‌بار و مدرنیزه شده خانواده بالاز است. خانواده اینگرید ارتباط خود را با گذشته خود قطع کرده‌اند و به اینگرید چیزی در مورد مادربزرگ و خاندان گذشته‌اش نگفته‌اند. به نظر می‌رسد این مورد انتقاد نویسنده است. نویسنده احتمالا فکر می‌کند که کودکان با ارتباط با گذشته خود و افسانه‌ها و اسطوره‌های سرزمین‌شان هویت واقعی خود را فراتر از پوچی دنیای مصرف‌محور امروز یافته و به خودباوری می‌رسند. کنتس لیلیان نمادی از این سبقه تاریخی است که بی‌توجه به ملیت و قومیت هرکس میان همه مشترک است. سبقه ای که فرزندانش را فرا می‌خواند تا به موطن معنویشان باز گشته و ریشه‌های فرهنگی‌شان را بشناسند. (استفاده از نامه‌ها با زبان‌های مختلف می‌تواند اشاره‌ای به عام بودن نقش مادر بزرگ تلقی شود.) هرکس چه ایرانی چه، یونانی و چه آفریقایی، فامیل و تاریخ و اسطوره‌هایی دارد که می‌تواند به آنها ببالد و هویتش را در میان آنان بجوید. شاید از این جهت است که یکی از آزمون‌هایی که در مقابل اینگرید قرار دارد یافتن کتاب «تاریخچه خانواده بالاز» است. او در این کتاب با گذشته خانواده و اجدادش آشنا شده و در پایان کتاب متوجه می‌گردد که بخشی از سرگذشت خود او نیز در کتاب نوشته شده است...

«اینگرید و گرگ»‌ کتابی خوش‌خوان و جذاب اما اندکی آرام و کم‌حادثه است و می‌توان گفت که محور اصلی آن را هویت یک نوجوان و رابطه‌اش با خانواده، گذشته و افسانه‌های قومی‌اش تشکیل می‌دهد.


منابع:

آلکسیس، آندره. (۱۳۹۲). اینگرید و گرگ. ترجمه: مهین‌پور، پارسا؛ وکیلی، نسرین. نشر افق. چاپ اول. تهران

کمبل جوزف. (۱۳۹۲). قهرمان هزارچهره. ترجمه خسروپناه، شادی. نشر گل آفتاب. تهران

گودرزی، مریم. (۱۳۹۳). حرکتازناخودآگاهىبهخودآگاهى. کتاب ماه کودک و نوجوان. تهران


سینا جان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.